
همهی ما عاشق فیلمهای عاشقانه هستیم. حرفهای عاشقانه، نامطمئنبودن از ادامهی رابطه، دعوای زوجین و نهایتا نقطهی اوج داستان، همه بینهایت جذاب هستند. فیلمهای کلاسیک و قدیمی و همچنین فیلمهای مدرن و جدید هر کدام جذابیت خودشان را دارند. رمان های عاشقانه هم میتوانند به همین اندازه جذاب باشند. شاید برای همین است که بیشتر این کتابها تبدیل به فیلم میشوند. درمقاله امروز دوجلدی تعدادی از بهترین رمان های عاشقانه که برای هر خوانندهایی میتوانند جذاب باشند را معرفی میکنیم. خلاصه و چند خط از هر کدام را باهم بخوانیم. با ما همراه باشید.
1.دکتر ژیواگو
خلاصه : این رمان داستان زندگی چند خانواده و فرزندان آنها را از قبل از انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ و جنگهای داخلی بعد از آن دنبال می کند ، در طول داستان زندگی این خانواده ها به یکدیگر مرتبط می شود. کتاب دکتر ژیواگو روایت گر زندگی دکتری به همین نام است که علاقه فراوانی به شعر و شاعری دارد. این رمان داستان کلاسیک عضق ممنوعه را تعریف می کند ، پسر ثروتمند یک خانواده سرمایه دار باید بین شغل ، خانواده و عشق خود یکی را انتخاب کند. این رمان جایزه نوبل ادبیات را در سال ۱۹۸۵ به خود اختصاص داده است.
بخشی از متن کتاب : آخرین لحظات به سرعت می گذشت – لحظاتی بودند حساس و بازنگشتنی. «زمین خدا و آنچه را که در بردارد، جهان و تمام موجوداتش.» کشیش، با دست علامت صلیب رسم کرد و یک مشت خاک بر «ماریا نیکلایونا» پاشید. سرود «با ارواح پاکان» را خواندند. بعد حرکت غیرارادی و شتاب آمیز شروع شد. در تابوت را بستند، میخ کوبیدند و در قبر گذاشتند…

2.غرور و تعصب
خلاصه : این رمان زیبا داستان دختری به نام الیزابت بنت است که چهار خواهر دارد. هر کدام از آنها ویژگی های خاص خود را دارند و همه آنها به دنبال موقعیتی برای ازدواج هستند ، در همین حین الیزابت با مردی به نام آقای دارسی آشنا می شود. این دو تصمیم می گیرند در جامعه قرن نوزدهم انگلستان کمی بیشتر با هم آشنا شوند ولی رابطه ناخوشایند آنها کم کم پیچیده تر می شود ، رفتار متکبرانه دارسی که برای الیزابت قابل تحمل نیست دوام چندانی نمییابد و دارسی مجبور میشود غرور کاذب خود را کناربگذارد.
بخشی از متن کتاب : الیزابت که دلیلی نمیدید این حالت بلاتکلیفی را ادامه بدهد، به محض رفتن کیتی، با جسارت تمام باز هم با آقای دارسی راه رفت. حاال وقتش شده بود که تصمیمش را عملی کند. به خودش جرئت داد و گفت: آقای دارسی، من آدم کاملا خودخواهی هستم. برای آرامش دادن به احساسات خودم هیچ فکر نمیکنم که شاید احساسات شما جریحه دار بشود. نمیتوانم جلوخودم را بگیرم و بابت محبت فوق العاده ای که در حق خواهر بیچارهام کردهاید از شما تشکر نکنم.

3.بلندی های بادگیر
خلاصه : بلندی های بادگیر یک از غم انگیزترن داستان های عاشقانه جهان است. این کتاب روایت عشق است و انتقام. این رمان روایتی است عاشقانه که به شرح دلدادگی کاترین و هیثکلیف می پردازد ، عشقی که هم نابود کننده آنهاست و هم تضمین کننده زندگی آنها. نویسنده به وضوح اوج تاثیر رفتارهای خوش و رفتارهای بد را در طی زمان به تصویر میکشد.
بخشی از متن کتاب : با خود میاندیشم: ای مرد بدبخت! تو نیز مانند سایر همنوعانت قلبی در سینهات میتپد و اعصابی داری که در برابر غمها و شادیها حساسیت نشان میدهد. چرا بیهوده سعی میکنی عکس العمل قلب اعصابت را از شنیدن خبر این فاجعه پنهان داری؟ چرا میخواهی وانمود کنی که خونسردی و آرامش خود را از دست ندادهای؟ این کبر و غرور تو نمیتواند خدا را فریب دهد!

4.یک عاشقانه آرام
خلاصه : این رمان داستان گیله مردی مبارز را روایت می کند که عاشق دختری می شود که آذری است و سیاسی مسلک. در طول داستان گیله مرد به دلیل فعالیت های سیاسی و انقلابی ای که داشت تبعید می شود و این به عنوان یکی از تلخ ترین روزهای عاشقانه این زوج عاشق ناآرامی هایی را برای زندگی آن ها به وجود می آورد. جملات زیبا ، شاعرانه و عمیق این کتاب باعث شهرت آن شده است. در واقع نقطه قوت اصلی این رمان عاشقانه ایرانی لحن و بیان فوق العاده زیبای نادر ابراهیمی است.
بخشی از متن کتاب : مگذار که عشق، به عادت دوست داشتن تبدیل شود! مگذار که حتی آب دادن گل های باغچه، به عادت آب دادن گل های باغچه تبدیل شود! عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست، پیوسته نو کردن خواستنیی است که خود پیوسته خواهان نو شدن است و دگرگون شدن! تازگی ذات عشق است، و طراوت، بافت عشق! چگونه می شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان «عشق» بماند؟

5.تاریخ عشق
خلاصه : این کتاب داستان عشقها و ناکامیهای مختلف در دورههای زمانی و سرزمینهای مختلف است. عشقهایی که رهگذرانی از کنار هم میگذرند و زندگی یکدیگر را تحت تأثیر قرار میدهند. در کتاب تاریخ عشق لئو و آلما دو نوجوان اهل لهستان هستند که جنگ جهانی دوم و بخصوص قتل عام یهودیان باعث جدایی بین آن ها می شود. آلما به آمریکا مهاجرت می کند و لئو به او قول می دهد که پیدایش کند ولی زندگی، این عشق را همچون ماهی از دستشان میسُراند.
بخشی از متن کتاب : لئوپلد گورسکی مردنش را از 18 آگوست 1920 آغاز کرد. وقتی راه رفتن می آموخت، مرد. وقتی پای تخته می ایستاد، مرد و یک بار هم وقتی سینی بزرگی در دست داشت. وقتی امضای جدیدی تمرین می کرد، مرد. وقتی پنجره ای را باز می کرد، تنها مرد، چون خجالت می کشید به کسی زنگ بزند. یا به یاد آلما مرد. یا وقتی دیگر نخواست یادش را بکند. در واقع، چیز زیادی برای گفتن نیست. او نویسنده ی بزرگی بود. او عاشق شد. این بود زندگی اش …

ممنونیم که تا انتهای این مقاله با دوجلدی همراه بودید. همچنین شما میتوانید در قسمت نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را با ما در میان بگذارید.